يك بوسه كوچولو


نويسنده و كارگردان: بهمن فرمان آرا
تهيه كننده: عليرضا شجاع نوري - با همكاري الهام فيلم
بازیگران: رضا كيانيان، جمشيد مشايخي، هديه تهراني، جمشيد هاشم پور، فخري خوروش، فاطمه معتمدآريا، پيام دهكردي، بابك حميديان، حسين كسبيان، احمد ساعتچيان، مريم سعادت، مهدي صفوي، هوشنگ حريرچيان، اسماعيل پوررضا، هدايت هاشمي
مدير فيلمبرداري: محمود كلاري
تدوين: عباس گنجوي
موسيقي: احمد پژمان
طراح صحنه و لباس: فرهاد فارسي
طراح چهره پردازي: مهرداد ميركياني
صدابردار: فرزام منطقي
صداگذاري و تركيب صداها: -
عكاس: -
تاريخ شروع فيلمبرداري: 29 آبان 1383
تاريخ اكران: -

خلاصه داستان: دو نويسنده پير كه يكي از آنها پس از 38 سال به خاطر خودكشي پسرش به ايران بازگشته، سفري را به سوي مزار آن پسر آغاز مي كنند.

يادداشت: پس از فيلمهاي « بوي كافور، عطر ياس » (1378) و « خانه اي روي آب » (1380) كه فرمان آرا در دوره جديد فعاليت كاري اش در ايران كارگرداني كرده، «‌ يك بوسه كوچولو » ششمين ساخته اوست. فرمان آرا پيش از اينها و قبل از انقلاب فيلم مطرح « شازده احتجاب » و فيلمهاي « شطرنج باد » و « سايه هاي بلند باد » را كارگرداني كرده بود.

گیلانه


کارگردان: رخشان بنی اعتماد، محسن عبدالوهاب
تهیه کننده: سعید سعدی
بازیگران: فاطمه معتمدآریا، بهرام رادان، باران کوثری، ژاله صامتی، شاهرخ فروتنیان، مجید بهرامی، نیره فراهانی
فیلمنامه: رخشان بنی اعتماد، فرید مصطفوی، محسن عبدالوهاب
مدیر فیلمبرداری: مرتضی پورصمدی
تدوین: داود یوسفیان
موسیقی: محمدرضا علیقلی
طراح صحنه و لباس: ژیلا مهرجویی - با همکاری جواد خمیسی نژاد
طراح چهره پردازی: مهرداد میرکیانی
صدابردار: یدالله نجفی
صداگذاری و ترکیب صداها: محمدرضا دلپاک، امیرحسین قاسمی
عکاس: میترا محاسنی، محسن سیدی
تاریخ شروع فیلمبرداری: -
تاریخ اکران: -

خلاصه داستان: داستان زندگی ننه گیلانه و پسرش اسماعیل در دو مقطع قبل از جنگ و جوانی و بعد از جنگ و معلولیت.

یادداشت: رخشان بنی اعتماد در سال 1382 کارگردانی یکی از سه اپیزود مجموعه روایت سه گانه را با عنوان ننه گیلانه که به زندگی ننه گیلانه در پس از جنگ که با عشقی مادرانه فرزند معلول اش را پرستاری می کند، می پرداخت بر عهده گرفت. ‏اما با تمجیدهایی که از این اپیزود شد بنی اعتماد تصمیم گرفت با همکاری محسن عبدالوهاب زندگی ننه گیلانه قبل از جنگ را که به ارتباط او و دختر دم بختش می پرداخت بسازد و ننه گیلانه را تبدیل به فیلمی بلند کند. نام فیلم جدید شد: گیلانه .


زن زيادي



نويسنده و کارگردان: تهمينه ميلاني
تهيه كننده: محمد نيك بين
بازیگران: مريلا زارعي، امين حيايي، پارسا پيروزفر، السا فيروزآذر، مهدي اميني خواه، كيكاووس ياكيده
مدير فيلمبرداري: فرج حيدري
تدوين: شهرزاد پويا
موسيقي: امير معيني
مدير توليد: يوسف صمدزاده
طراح صحنه و لباس: كيوان مقدم
طراح چهره پردازي: مهري شيرازي
صدابردار: اسحاق خانزادي
صداگذاري و ميكس: مسعود بهنام
تاريخ شروع فيلمبردري: پاييز 1382
تاريخ پايان فيلمبرداري: 9 اسفند 1382 - گردنه قوچك
تاريخ اكران: 18 خرداد 1384

خلاصه داستان: فيلم درباره‌ي تقابل و برخورد پيچيده انساني است. روابطي كه به زوال خانواده ها منجر مي‌شود. فيلم نقدي اجتماعي است كه در آن به افراد جامعه اين شانس داده مي‌شود تا خود را به روي جامعه بگشايد و ...

يادداشت: « زن زيادي » پس از فيلمهاي « بچه هاي طلاق »، « افسانه آه »، « ديگه چه خبر؟ »، « كاكادو »، « دو زن »، « نيمه پنهان »، « واكنش پنجم » هشتمين فيلم بلند تهمينه ميلاني است.

رستگاري در هشت و بيست



کارگردان و تهيه كننده: سيروس الوند
بازیگران: بهرام رادان، مهتاب كرامتي، شهاب حسيني، سعيد پيردوست، آفرين عبيسي، صدرالدين حجاري، مهدي تقي نيا، يوسف مراديان، ثريا قاسمي، عنايت بخشي و سياوش طهمورث
فيلمنامه: محمدهادي كريمي
مدير فيلمبرداري: علي الهياري
تدوين: حسن ايوبي
موسيقي: فريبرز لاچيني
مدير توليد: حسين شبستاني
طراح صحنه و لباس: مجيد نيامراد
طراح چهره پردازي: سودابه خسروي
صدابردار: جهانگير ميرشكاري
تاريخ شروع فيلمبرداري: 4 اسفند 1382
تاريخ اكران: -

خلاصه داستان: زني ناشناس در محله اي سنتي در جنوبي ترين نقطه تهران سكني مي گزيند. جوان هاي مذهبي و پرشور محله حضور زن را كه رفت و آمدهاي مشكوكي هم دارد برنمي تابند و از او مي خواهند كه محله را ترك كند. زن اما نمي پذيرد و مي ماند. يكي از جوان ها مامور مقابله با زن مي شود ...

يادداشت: « رستگاري در هشت و بيست » هفدهمين فيلم بلند سيروس الوند در بيش از سي سال سابقه كارگرداني است. الوند سال 1383 فيلم موفق « برگ برنده » را بر پرده سينماها داشت.

بید مجنون



نویسنده، تهیه کننده و کارگردان: مجید مجیدی
تهیه کننده: مجید مجیدی
بازیگران: پرویز پرستویی، رویا تیموریان، آفرین عبیسی، محمود بهرازنیا، شراره دولت آبادی، ملیکا اسلافی، احمد جواهری و محمدرضا ناجی
مدیر فیلمبرداری: محمد داودی، محمود کلاری، بهرام بدخشانی
تدوین: حسن حسندوست
موسیقی: احمد پژمان
مدیر تولید: جواد نوروزبیگی
طراح صحنه: بهزاد کزازی
طراح لباس: ملک جهان خزاعی
طراح چهره پردازی: سیدمحسن موسوی
صدابردار: یدالله نجفی
صداگذاری و ترکیب صدا: محمدرضا دلپاک
عکاس و فیلمبردار پشت صحنه: هاشم عطار
زمان: 95 دقیقه
تاریخ شروع فیلمبرداری: 28 بهمن 1382 - تهران
تاریخ پایان فیلمبرداری: 22 مرداد - پاریس
تاریخ اکران: -

خلاصه داستان: مردی پس از سالها بینایی خود را بازمی یابد و ...

یادداشت: « بید مجنون » که با نامهای « بازگشت » و « بار دیگر زندگی » مراحل ساخت را طی کرد پس از فیلمهای « بدوک »، « پدر »، « بچه های آسمان »، « رنگ خدا » و « باران » ششمین فیلم بلند مجید مجیدی است.

به نام پدر



نویسنده و کارگردان: ابراهیم حاتمی کیا
تهیه کننده و مجری طرح: محمد پیرهادی
بازیگران: پرویز پرستویی، گلشیفته فراهانی، مهتاب نصیرپور، کامبیز دیرباز، سیدمهرداد ضیایی، افشین هاشمی، میرطاهر مظلومی، کاظم هژیر آزاد، شبنم مقدمی
مدیر فیلمبرداری: حسن کریمی
تدوین: سهراب خسروی
موسیقی: محمدرضا علیقلی
طراح صحنه و لباس: فرهاد ویلکیجی
طراح چهره پردازی: مهرداد میرکیانی
بازیگردان: آزیتا حاجیان
جلوه های ویژه: جواد شریفی راد
صدابردار: مهران ملکوتی
عکاس و فیلمبردار پشت صحنه: گلاره کیازند
تاریخ شروع فیلمبرداری: اسفند 1383
تاریخ اکران: 18 مرداد 1385

خلاصه داستان: « به نام پدر » که به ارتباط میان یک پدر و دختر می پردازد، از موضوعی اجتماعی با پس زمینه جنگ برخوردار است.

یادداشت: - ابراهیم حاتمی کیا پس از اینکه سیزدهمین فیلمش « به رنگ ارغوان » درست در آستانه برگزاری بیست و سومین جشنواره بین المللی فیلم فجر توسط وزیر اطلاعات توقیف شد و نمایش آن به روزهای آتی موکول گردید، چهاردهمین فیلمش « به نام پدر » را بی سر و صدا در آبادان آغاز کرد.
- پس از فیلمهای « آژانس شیشه ای » (1376)، « روبان قرمز » (1377)، « موج مرده » (1379) و مجموعه تلویزیونی « خاک سرخ » (1381) پرویز پرستویی در « به نام پدر » پنجمین همکاری اش با حاتمی کیا را پس از وقفه ای سه ساله تجربه می کند.
- مهتاب نصیرپور و گلشیفته فراهانی برای اولین در فیلمی از ابراهیم حاتمی کیا ظاهر می شوند و آزیتا حاجیان که تجربه همکاری به عنوان بازیگر را در فیلم « روبان قرمز » دارد پس از اولین تجربه بازیگردانی اش در فیلم « جنگ کودکانه » (ابوالقاسم طالبی، 1383) در فیلم « به نام پدر » بازیگردانی را برای بار دوم تجربه می کند. پس از حضور رضا کیانیان به عنوان بازیگردان در فیلمهای « آژانس شیشه ای » و « روبان قرمز » و حضور حبیب رضایی در فیلمهای « ارتفاع پست » و « به رنگ ارغوان » آزیتا

چهارشنبه سوری


کارگردان: اصغر فرهادی
تهیه کننده: سیدجمال ساداتیان (بشرا فیلم)
بازیگران: هدیه تهرانی، حمید فرخ نژاد، ترانه علیدوستی، پانته آ بهرام، هومن سیدی، سحر دولتشاهی، مهران مهام، بهشاد شریفیان، جلال حد سراج پور
فیلمنامه: اصغر فرهادی، مانی حقیقی
مدیر فیلمبرداری: حسین جعفریان
تدوین: هایده صفی یاری
موسیقی: -
طراح صحنه و لباس: حسین مجد
طراح چهره پردازی: مهرداد میرکیانی
صدابردار: حسن زاهدی
صداگذاری و ترکیب صداها: -
عکاس: امیر عابدی
تاریخ شروع فیلمبرداری: 18 اسفند - تهران
تاریخ اکران: -

خلاصه داستان: دختری در روز چهارشنبه سوری برای خانه تکانی به خانه ای می رود و با زندگی یک خانواده آشنا می شود.

یادداشت: « چهارشنبه سوری » پس از فیلمهای « رقص در غبار » (1381) و « شهر زیبا » (1382) سومین ساخته اصغر فرهادی است. این فیلم سومین حضور ترانه علیدوستی در عرصه بازیگری سینما است.

روز سوم


کارگردان: محمدحسین لطیفی
بازيگران: باران كوثری، ‌پوریان پورسرخ، برزو ارجمند، مجید یاسر، مهدی صبایی و شهرام قائدی
فیلمنامه: مهدی سجاده چی
تهیه کننده: علیرضا جلالی
مدیر فیلمبرداری: ابراهیم غفوری
تدوین: کاوه حمیدی ایمانی
موسیقی: علیرضا کهن دیری
طراح صحنه و لباس: محسن نوروزی

خلاصه داستان: فیلم، قصه برادری است كه در شرایط بسیار سخت و پیچیده‌ای مجبور می‌شود، خواهر كوچك و علیلش را در زیر خاك پنهان كند تا بتواند شبانه آنرا از میان عراقی‌ها كه خانه را محاصره كرده‌اند فراری دهد كه این ماجرا سه شب ادامه دارد و اتفاقات زیادی در حاشیه آن رخ می دهد و در واقع داستان روایت گر سه روزآخر سقوط خرمشهر است.
يادداشت: « روز سوم » پس از « خوابگاه دختران » (1383) جدیدترین فیلم سینمایی محمدحسین لطیفی در مقام کارگردان است. لطیفی در این میان دو مجموعه تلویزیونی به نام های « وفا » و « صاحبدلان » را کارگردانی کرده است.

میم مثل مادر



نویسنده و کارگردان: رسول ملاقلی پور
بازیگران: گلشیفته فراهانی، حسین یاری، شراره دولت آبادی، جمشید هاشم پور، سحر دولتشاهی، امیرحسین صدیق، مرضیه برومند، حنانه شهشهانی و بازیگر خردسال: علی شادمان
مدیر فیلمبرداری: شاپور پورامین
تدوین: حسین غضنفری
موسیقی: آریا عظیمی نژاد
طراح صحنه و لباس: فرهاد ولیکیجی
صدابردار: محمود سماک باشی
صداگذاری و ترکیب صداها: محمد کشفی، سیدعلی حسینی
تاریخ اکران: 3 آبان 1385

خلاصه داستان: فیلم درباره زندگی سپیده است. پزشکان دلیل وضعیت نابسامان حال سعید پسر سپیده را ناشی از استنشاق گازهای شیمیایی در زمان جنگ می دانند.

یادداشت: این فیلم پس از « مزرعه پدری » (1382) جدیدترین و آخرین ساخته رسول ملاقلی پور در مقام کارگردان است.

خون بازی -

کارگردان: رخشان بنی اعتماد
تهیه کننده: -
بازیگران: بیتا فرهی، باران کوثری، مسعود رایگان، بهرام رادان، مهیار جاویدی، سینا زند، فرید ولی زاده
فیلمنامه: رخشان بنی اعتماد، فرید مصطفوی، محسن عبدالوهاب، نغمه ثمینی
مدیر فیلمبرداری: محمود کلاری
طراح صحنه و لباس: ژیلا مهرجویی
طراح چهره پردازی: مهرداد میرکیانی
صدابردار: یدالله نجفی
تاریخ اکران: -

خلاصه داستان: فیلم درباره دختری است به نام سارا که همراه مادرش عازم سفر می شود. سفری در کشاکش خون بازی برای التیام زخمی به عمق تباهی.

یادداشت: « خون بازی » پس از « گیلانه » (1383) نهمین ساخته رخشان بنی اعتماد و دومین تجربه مشترک کارگردانی اش با محسن عبدالوهاب است.

آلبوم جدید و بسیار زیبای فریده به نام تو دیگه چرا؟


دندان های خود را با توت فرنگی سفید کنید!

توت فرنگی تازه و رسیده را با نصف قاشق چایخوری بکینگ پودر مخلوط نمائید و سپس از آن برای سفید کردن دندان های خود استفاده کنید. راز این ترکیب یا بهتر بگوئیم حاصلش اسید مالیک است که پاک کننده ی بسیار قوی می باشد برای لکه های حاصل از سیگار و قهوه بر روی دندان ها و از طرفی خاصیت سفید کنندگی دارد.
بیش از حد معمول از این روش بهره برداری نکنید چون ممکن است به مینای دندان های خود صدمه وارد کنید. قدر مسلم این روش مثل جرم گیری در زیر دست یک دندانپزشک نیست ولی ارزان است و به صورت مقطعی جواب خواهد داد

آب گرم علاجی برای سکسکه

زمانی که دچار سکسکه می شوید چه می کنید؟
نوشیدنی گرم علاجش است. آیا جواب می دهد؟ به صورت تضمینی جواب خواهد داد و سکسه شما معمولا بعد از 15 ثانیه متوقف می شود.
اگر این اتفاق نیافتاد مطمئن باشید آنچه که نوشیده اید به اندازه ی کافی گرم نبوده، یک نوشیدنی گرم تر را امتحان کنید

2 تا عکس توپ از ماریا کری



عکسهای آماندا بینس-amanda bynes



















فقط ببینید










زیبا بروفه





فیلمهای سینمایی:
شب روباه (فیلم / مجموعه، همایون اسعدیان، 1374)
مانی و ندا (پرویز صبری، 1379)
پر پرواز (خسرو معصومی، 1379)
بی همتا (جهانگیر جهانگیری، 1380)
دوشیزه (محمد درمنش، 1381)

مجموعه های تلویزیونی:
خانه شلوغ (علی شوقیان، 1373)
زیر گنبد کبود (مجموعه، بهمن زرین پور، 1374)
شب روباه (فیلم / مجموعه، همایون اسعدیان، 1374)
دلبندم (مجموعه، 1377)
جادوی مهتاب (مجموعه، 1376)
گل های سیاه (مجموعه، 1377)
رویای کبود (مجموعه، 1378)
دختران (مجموعه، یک قسمت، اصغر توسلی، 1379)
همسفر (مجموعه، یک قسمت، قاسم جعفری، 1379)
طلسم شدگان (مجموعه، داریوش فرهنگ، 1382)
ریحانه (1383)

ستاره اسکندری



حریف دل (رضا گنجی - 1375)
مسافر ری (داود میرباقری - 1379)
تارزن و تارزان (علی عبدالعلی زاده - 1380)
مواجهه (سعید ابراهیمی فر - 1383)
شبانه (امید بنکدار - کیوان علی محمدی - 1383)

ماه مهربان (مجموعه تلویزیونی، 1376)
ایستگاه (مجموعه تلویزیونی، 1377)
حامی (مجموعه تلویزیونی، 1380)
و ...
نرگس (مجموعه تلویزیونی، سیروس مقدم، 1384)

لاله اسکندری


فیلمهای سینمایی:
متولد ماه مهر (احمدرضا درویش، 1378)
شراره (سیامک شایقی، 1378)
مسافر ری (داود میرباقری، 1379)
این زن حرف نمی زند (احمد امینی، 1381)
گرداب (حسن هدایت، 1383)

مجموعه های تلویزیونی:
خاک سرخ (مجموعه، ابراهیم حاتمی کیا، 80-1379)
رسم عاشقی (مجموعه تلویزیونی، 1383)

آلبوم جدید و زیبای نوش آفرین به نام کوچه زندگی


ماجرای زنی که بروی داریوش اسید پاشید

چهارشنبه شب گذشته هنگامی که داریوش خواننده رادیو تلویزیون سرگرم اجرای برنامه در کاباره ای واقع در اتوبان تهران کرج بود ناگهان زنی از میان مشتریان کاباره به طرف داریوش حمله برده و ظرف محتوی اسید را به سروروی داریوش می پاشد.چند ساعت پس از وقوع این حادثه سرویس هنری و حوادث مجله به پیگیری این واقعه پرداخت. چگونگی ماجرا..یکی از کارکنان کاباره خرم که داریوش در آن اجرای برنامه می نماید و در شب حادثه در کنار سن حضور داشته است به خبرنگار ما گفت که در حدود ساعت30 /11بعدازظهر چهارشنبه بود داریوش تازه بر روی سن آمده و دو ترانه اجرا کرده بود سرگرم اجرای سومین ترانه (نفرین نامه) شد در این هنگام زنی که پشت یکی از میزهای روبروی سن نشسته بود از جای خود بلند شد و با حرکت سریعی به روی سن آمد .داریوش به عادت همیشگی خود که در هنگام اجرای ترانه هایش چشمان خود را می بنددبا چشمان بسته سرگرم اجرای ترانه اش بود و به همین خاطر متوجه حمله این زن به طرف خود نشد در یک لحظه ما متوجه شدیم که این زن لیوان بزرگی را با محتویاتش به طرف داریوش پرتاب کرد . داریوش فریاد زد سوختم سوختم و نقش بر سن کاباره شد. هجوم این زن و مدت زمانی که از بلند شدن این خانم و رفتن وی روی سن کاباره به قدری سریع بود که هیچ یک از ما و اعضای ارکستر داریوش موفق به ممانعت از اقدام وی نشدیم. داریوش کت و شلوار مشکی به تن داشت و همین موجب شد که از شدت تاثیر اسید بر بدن وی بکاهد . ما با همکاری اعضای ارکستر داریوش وی را به بیمارستان رساندیم. در این اثنا زنی که بروی داریوش اسید پاشیده بود کف سن کاباره نشسته بود . در پاسگاه ژاندارمری کن در ساعت 12 شب چهارشنبه حدود نیم ساعت پس از وقوع این ماجرا مریم زنی که به صورت داریوش اسید پاشیده بود توسط مامورین به پاسگاه ژاندارمری کن تحویل گردید . مریم و راننده آژانس شب را تا ساعت 4 بعدازظهر روز پنجشنبه 27 مردادماه در پاسگاه ژاندارمری کن گذراندندو مامورین ژاندارمری کن در این فاصله تحقیقات مقدماتی خود را پیرامون چگونگی وقوع این حادثه به انجام رسانیدند. راننده آژانس چه می گوید ..راننده آژانس ایران تاکسی در تحقیقات مقدماتی که از وی در پاسگاه ژاندارمری کن به عمل آمد اظهار داشت که در شب وقوع حادثه متهم به بنگاه کرایه تاکسی که وی در آن سرگرم کار است مراجعه نموده و تقاضای تاکسی می نماید . سپس از وی می خواهد که او را به کاباره خرم در اتوبان تهران کرج برده و تا پایان برنامه کاباره به اتفاق وی حضور داشته باشد . این راننده در بازجویی خود خاطرنشان نموده است که تا ان لحظه این زن را ندیده بوده و اولین باری بوده که وی را ملاقات کرده است . مامورین پاسگاه ژاندارمری کن با خاتمه بازجویی از راننده آژانس به انجام تحقیقات از متهم اصلی پرداختند و پرونده متهم را در ساعت 4 بعدازظهر روز پنجشنبه 27 مردادماه تحویل بازپرس کشیک دادسرا کرده است. گفتگو با مریم ...... ساعت ۲۰/۳دقیقه بامداد پنج شنبه هفته گذشته دو ساعت و بیست دقیقه پس از اینکه مریم منظور خود را که اسیدپاشیدن بر سر و روی داریوش بود عملی کرد و پس از دستگیری بوسیله مامورین گشت شبانه پاسگاه ژاندارمری کن به پاسگاه مزبور منتقل شد با گزارشگر سرویس حوادث اطلاعات هفتگی که پس از بروز این حادثه از ماجرا اگاه شده بود روبرو شد و در مورد انگیزه کاری که کرده بود حرفهایی زد که در زیر می خوانید . من یک زن کولی هستم اهل چهارمحال بختیاری می باشم و تا چهار سال پیش تنها یکبار سفری کوتاه به تهران کرده بودم . 11 ساله بودم که بنا به درخواست والدینم تن به ازدواج دادم و از انجا که ازدواج در این سن برای من هیچ مفهومی نداشت بیش از یک ماه نتوانستم با شوهرم زندگی کنم و شوهرم وقتی دید من نمی توانم برای او زن زندگی باشم قبول کرد مرا طلاق بدهد . 4 سال گذشت و من به اصفهان رفتم و یادم می آید کلاس هفتم بودم و 15 سال داشتم و یک روز بعد از ظهر که به اتفاق خواهرم به سینما می رفتم در خیابان با شوهر دوم خودم آشنا شدم و یک ماه بعد با وی ازدواج کردم. شوهرم واقعا یک مرد نمونه و یک شوهر ایده ال بود . من به همراه شوهرم به بلوچستان رفتم و به زندگی خانوادگی خودم با وی در آنجا ادامه دادم . من با اینکه هیچ وقت به تهران سفر نکرده بودم و بیشتر دختر صحرا و کوه بودم تا دختر شهر ولی هیچ وقت از دنیای مد و زیبایی جدا نبودم و همیشه آخرین مدهای لباس برای اولین بار بر تن من دیده می شد به طوریکه دوستانم که به تهران سفر می کردندو نزد من بر می گشتند می گفتند در تهران هم زنی به زیبایی و شیک پوشی تو ندیدیم ولی هیچ کدام از این تعریف ها برای من اهمیت نداشت. من ضمن این که برای همسرم سعی می کردم یک زن خوب باشم در خانه هم برای او خدمتگذار واقعی بودم و هیچ وقت نخواستم خواسته شوهرم را که آوردن یک یا دو زن خدمتکاربرای من بود قبول کنم اینها را می گویم برای اینکه بدانید من هیچ وقت نمی خواستم یک زن سبکسر باشم و زندگی خانوادگی برایم واقعا ارزش داشت تا اینکه آن روز فراموش نشدنی که حالا می گویم تلخ ترین روز زندگیم بود برای من فرا رسید. بهار دو سال پیش بود و ششمین فرزند من یک ساله بود که یکی از دوستانم میخواست به اتفاق شوهرش به تهران بیاید از من خواست اگر چیزی لازم دارم بگویم تا از تهران برایم بیاورد و من به او سفارش یک جفت کفش و چند نوار آهنگهای ایرانی را دادم . وقتی به من گفت دوست داری کدام خواننده ها را برایت بیاورم گفتم مهم نیست چه خواننده ای باشد تازه ترین آهنگهای روز را بخر و برایم بیاور و دوستم همین کار را کرد . من تا ان زمان اصلا داریوش را نمی شناختم . در بین کاست ها دو آهنگ هم از خواننده ای به اسم داریوش ضبط شده بود که من دربین همه آهنگ ها فقط از صدا و آهنگهای این خواننده خوشم آمد به طوری که صدها بار آنرا گوش کردم . چند روزی گذشت و یک روز که من به تنهایی در شهر قدم می زدم وقتی ازجلوی تنها کاست فروشی شهر رد می شدم چشمم به پوستر بزرگ یک مرد افتاد . وارد مغازه شدم و ضمن خریدن چند نوار از فروشنده پرسیدم این پوستر کیست و او در جوابم گفت داریوش خواننده و از همین لحظه بود که من دچار بزرگترین اشتباه زندگیم شدم. اشتباهی که حالا پس از دو سال هیچ چیز نمی تواند جبرانش کند من چنان مجذوب این پوستر شدم که خواستم آنرا خریداری کنم ولی فروشنده می گفت من آنرا نمی فروشم و این را برای خودم از تهران خریداری کرده ام . به هر ترتیبی بود با پرداختن 50 تومان آن پوستر را خریدم و با خود به خانه آوردم ولی فرصت نصب آنرا پیدا نکردم چون شوهرم همان روز به من اطلاع داد که ما برای همیشه به تهران می رویم . مثل اینکه همه چیز دست به دست هم می داد تا راه اشتباهی را که در پیش گرفته بودم هموارتر شود . از این خبر خیلی خوشحال شدم چون مطمین بودم در تهران فرصت دیدار داریوش نصیبم خواهد شد . چند روز بعد راهی تهران شدیم و در خانه مجللی که شوهرم نیمی از آنرا به اسم من کرده بود اقامت کردیم و من یک هفته پس از ورود به تهران بود که پوستر داریوش را به دیوار یکی از اتاق های خانه نصب کردم . وقتی ظهر آن روز شوهرم به خانه آمد و پوستر داریوش را روی دیوار دید خیلی عصبانی شد و ضمن پاره کردن آن با من دعوا کرد که این کارها چیست که تو می کنی . بعد از آن خیلی خلاصه تلاش های خودم را و دیدارهایی را که با داریوش داشتم برایتان می گویم. سه ماه بعد خواهرم که به اتفاق شوهرش در اروپا زندگی می کند به تهران امد و در سومین روز اقامت خود از شوهرم خواست که او و شوهرش را به کاباره ای ببرد که در آنجا خواننده های ایرانی برنامه اجرا می کنند.من که در آگهی های روزنامه خوانده بودم داریوش در شکوفه نو برنامه اجرا می کند از شوهرم خواستم ما را به شکوفه نو ببرد ولی شوهرم قبول نکرد و گفت محیط آنجا را دوست ندارم و آن وقت من گریه کنان به شوهرم گفتم که حتما باید به شکوفه نو برویم . شوهرم قبول کرد و ما به اتفاق به شکوفه نو رفتیم. هیچ وقت آن لحظه را که برای اولین بار داریوش را می دیدم فراموش نمی کنم . وقتی داریوش بر روی سن آمد و شروع به خواندن کرداین عشق گناه آلود با من کاری کرده بود که ضربان شدید قلبم را به خوبی احساس می کردم. پس از پایان برنامه به خانه برگشتیم و خوابیدیم و صبح زود که من از خواب بیدار شدم یکی از آهنگهای داریوش را بر روی ضبط صوت پخش کردم . شوهرم از خواب بیدار شد و با عصبانیت ضبط صوت را خاموش کرد و من به او اعتراض کردم و آن وقت شوهرم بیشتر عصبانی شد و ضبط صوت را شکست و آن وقت من بدون اینکه بدانم چکار می کنم فریاد زدم من داریوش را دوست دارم وای که شوهرم با شنیدن این حرف چه حالی شد . چند ضربه به صورت من زد و فریاد زد همین الان از این خانه بیرون می روی . من هم مقداری از لباسهایم را برداشتم و از خانه خارج شدم و چون هیچ کجا را نداشتم که بروم رفتم هتل ویکتوریا ویک اتاق گرفتم .همان شب باز به شکوفه نو رفتم و با دادن 100 تومان به یک گارسون به او گفتم به داریوش بگو پس از اجرای برنامه اش بر سر میز من بیاید می خواهم او را برای یک عروسی دعوت کنم.گارسون برایم پیغام آورد که به این زن بگو جلوی ماشین من منتظرم باشد . داریوش آمد و من گریه کنان گفتم که دوستش دارم و می خواهم با او حرف بزنم و آنقدر گفتم و گفتم تا اینکه داریوش به من گفت من امشب باید به دیدن گوگوش بروم و او را ببینم تو به اتفاق دوستان من به منزل آنها برو من صبح زود به دیدن تو خواهم آمد. آن وقت من سوار اتومبیل دوستان داریوش شدم و رفتم وآنوقت دوستان داریوش در حالیکه به من می خندیدند گفتند دختران زیادی هستند که داریوش را دوست دارند ولی او گوگوش را دوست دارد تو بد کاری کردی شوهرت را به خاطر داریوش ترک کردی . ولی هیچ کدام از این حرف ها به گوش من نرفت . آن روز صبح داریوش به دیدن من نیامد و دوستان داریوش که متوجه شدند من ناراحت هستم و به شدت گریه می کنم به من گفتند بیا ترا پیش داریوش ببریم و آن وقت آنها مرا به خانه یکی دیگر از دوستان داریوش بردند. داریوش در آن خانه به من گفت من نمی توانم با تو که شوهر داری دوست باشم برو سر خانه و زندگیت و من در جواب او گفتم اگر به عشقم جواب ندهی خودم را خواهم کشت و آنوقت داریوش شماره تلفن مرا کف دستش با خودکار یادداشت کرد و گفت به هتل برگرد من با تو تماس خواهم گرفت . من به هتل برگشتم و فهمیدم شوهرم مقدمات طلاق مرا آماده کرده بطوری که دو روز بعد حکم طلاق من و شوهرم صادر شد . داریوش هرگز با من با اینکه قول داده بود تماس نگرفت و من اولین بار در کاباره ونک به دیدنش رفتم و اینبار هم گریه کنان از عشق خود به او گفتم و این که شوهرم مرا طلاق داده است . همان شب به اتفاق داریوش به خانه اش رفتم و روز بعد داریوش به من گفت تو حتما باید نزد شوهرت برگردی چون من دیگر حاضر نیستم ترا ببینم . چند روز بعد چندنفر از دوستان شوهرم به دیدن من آمدند و از من خواستندبا شوهرم آشتی کنم و من هم قبول کردم و دوباره با شوهرم ازدواج کردم ولی سه ماه بیشتر نتوانستم به زندگی خود با شوهرم ادامه بدهم . عشق داریوش مرا دیوانه کرده بود تا اینکه دوباره من و شوهرم بر سر اینکه چرا من از صبح تا شب به نوارهای داریوش گوش می کنم اختلاف پیدا کردیم . شوهرم در این مدت سه ضبط صوت مرا شکست تا اینکه دیوانگی من به حد اعلای خود رسید و من در یک حالت جنون آسا تصمیم به کشتن شوهرم گرفتم . اما حالاباید بگویم خوشبختانه موفق نشدم . بلافاصله از خانه بیرون دویدم و خودم را به کلانتری رساندم و همه چیز را تعریف کردم بعد هم شوهرم آمد و از من شکایت کرد و پرونده ما به شعبه 15 بازپرسی دادسرای تهران رفت . در بازپرسی مزبور می خواستند مرا به زندان بیاندازند ولی شوهرم نگذاشت . او گفت من نمی خواهم مادر شش فرزندم به زندان بیافتد من رضایت می دهم به شرط اینکه همسرم تضمین دهد که برای همیشه از زندگی من و بچه هایم کنار برود . من هم قبول کردم و آزاد شدم و دوباره از شوهرم طلاق گرفتم . شوهرم 70 هزارتومان مهریه مرا با فروختن اتومبیلش که 120 هزار تومان ارزش داشت پرداخت و سپس با فروختن منزلمان در تهران 250 هزار تومان سهم مرا از آن منزل پرداخت و من با داشتن 320 هزار تومان پول بار دیگر به سراغ داریوش رفتم. در خیابان آیزنهاور یک آپارتمان شیک اجاره کردم و آنرا به سادگی آراستم و مجددا با داریوش تماس گرفتم و او به من قول داد هفته ای دو شب به دیدنم بیاید و همین کار را هم کرد و صاحبخانه من خودش شاهد است که داریوش هفته ای دو شب به دیدنم می آمد و هفته ای یک شب هم خودم به سراغ داریوش می رفتم و او را با خود به منزل می آوردم تا اینکه یک روز که من به اتفاق داریوش به خانه اش رفتم در کشوی کمدی که در اتاق خواب او بود مقداری عکس رنگی از گوگوش که کاملا تازه بود و آنها را در هیچ نشریه ای ندیده بودم دیدم. از دیدن این عکس ها خیلی ناراحت شدم و به داریوش گفتم این عکس ها اینجا چکار می کند . در جوابم گفت تو به اینها چکار داری من که به تو گفته بودم یک زن را دوست دارم . در جوابش گفتم و این زن گوگوش است. گفت گوگوش یا زن دیگری برای تو چه فرقی می کند مهم این است که من زن دیگری را به غیر از تو دوست دارم . گریه کنان از خانه اش خارج شدم و به منزلم برگشتم . دو شب گذشت و بعد که دیدم دیگر طاقت نمی آورم برای دیدنش یک دسته گل فوق العاده گران قیمت و قشنگ خریدم و به کاباره رفتم . داریوش با دیدن من گفت دیگر حاضر نیست مرا ببیند. با شنیدن این حرف بدون اینکه هیچ جوابی به او بدهم نگاهی به سر تا پایش انداختم و گفتم من زندگیم را فدای تو کردم برو و ببین چه بلایی به سرت می آورم و بعد بدون اینکه حرف دیگری بزنم روی از او برگرداندم و رفتم . شب بعد داریوش به سراغ من آمد ولی من در را برویش باز نکردم و او رفت . یک ماه گذشت . من تصمیم خودم را گرفته بودم . می خواستم داریوش را نابود کنم ولی بعد تصمیم گرفتم او را زجر بدهم . تحقیق کردم و فهیدم که او شبها در پارک خرم برنامه اجرا می کند و بیشتر شبها همانجا هم می خوابد . دیروز صبح بالاخره برای عملی کردن تصمیم خودم دست به کار شدم و یک بطری اسید خریدم . ساعت 10 شب بود که به طرف پارک خرم رفتم . آنجا چون من تنها بودم اجازه ندادند من داخل شوم برگشتم به خانه رفتم . یک پوستیژ به سرم گذاشتم و یک عینک بزرگ به چشمم و بعد به یک آژانس کرایه اتومبیل تلفن زدم و خواستم که برای من یک اتومبیل شیک با راننده بفرستد . اتومبیل آمد و من سوار شدم . از راننده خواستم مرا در شهر بگرداند و بعد سر صحبت را با او باز کردم و کمی خودمانی شدم و سپس وی را به پارک خرم دعوت کردم و او هم قبول کرد . به اتفاق به پارک خرم رفتیم و من با دادن انعام خوب به گارسون نزدیکترین میز به سن را گرفتم و آنجا نشستم . و بعد خیلی پنهانی شیشه بزرگ اسید را که با هزار دردسر در سینه پنهان کرده بودم خارج کردم و روی میز گذاشتم . همه فکر می کردند داخل آن شیشه مشروب است حتی راننده خواست از آن بخورد ولی من به او گفتم برای خودش ویسکی سفارش بدهد. تا اینکه نوبت برنامه داریوش شد . روی سن آمد و دو آهنگ فریاد زیر آب و شقایق را اجرا کرد و بعد مشغول خواندن ترانه نفرین نامه شد .اسید را از داخل شیشه درون یک لیوان ریختم و بعد در یک لحظه از جای خود بلند شدم و بروی سن رفتم . داریوش باز هم من را نشناخت . لیوان اسیر را بروی او پاشیدم و داریوش فریاد زد سوختم . دیگر چیزی نفهمیدم . عده ای روی سر من ریختند و بعد وقتی به خودم آمدم که اینجا بودم و بعد هم شما آمدید. مریم که اسم اصلی او ماه سلطان ش است 28 سال دارد و دارای 6 فرزند است که کوچکترین آِنها سه ساله است و بزرگترینشان 15 ساله. مریم می گوید به هیچ وجه از کاری که کردم پشیمان نیستم . داریوش مرا بیچاره کرد من هم خواستم او را بیچاره کنم . نتیجه پزشکی قانونی - داریوش در بیمارستان ..... چند ساعت پس از اینکه داریوش به علت جراحات وارده ناشی از سوختگی به وسیله اسید به بیمارستان مهر انتقال یافت خبرنگاران ما در بخش 3 بیمارستان مهر که داریوش در آن بستری است حضور یافتند و با وی گفتگوی کوتاهی انجام دادند. داریوش که از طرف ناحیه راست صورت گوش گردن سینه دست راست و قسمتی از ناحیه زیر شکم مجروح شده بود ابتدا در بخش اورژانس بیمارستان تحت یک سری معالجات اولیه قرارگرفت و سپس به بخش سوختگی بیمارستان انتقال یافت . به همراه داریوش اعضای ارکستر وی و محمود قربانی همسر سابق گوگوش در بیمارستان حضور داشتند . داریوش در هنگا م انتقال به بخش سوختگی بیمارستان در گفتگوی کوتاهی با خبرنگاران در حالی که به سختی قادر به صحبت بود اظهار داشت که عمل این زن یک اقدام وحشیانه بوده و مریم با پاشیدن اسید به صورت وی او را تا آستانه مرگ کشانیده است . داریوش در مورد چگونگی این ماجرا و رابطه اش با مریم که بروی او اسید پاشید شنبه این هفته که حالش بهتر شده بود مجددا گفت من وقتی بر روی سن برنامه اجرا می کنم قادر نیستم به خوبی تماشاچیان برنامه ام و آنها را که پایین سن نشسته اند ببینم چون اولا وقتی بروی سن می روم مسیولین نور و پروژکتور کاباره نور های رنگارنگشان را بر روی چهره من تنظیم می کنند و به دلیل انعکاس نور در چشم هایم به خوبی قادر نیستم پایین سن و تماشاچیان را ببینم و دوما من همیشه عادت دارم موقع خواندن چشم هایم را ببندم . آن شب پس از اینکه دو ترانه اجرا کردم و می خواستم سومین ترانه ام را بخوانم که برای یک لحظه چشم هایم را باز کردم و متوجه شدم یک نفر به طرفم می آید . فکر کردم یکی از تماشاچیان است که تقاضای ترانه مورد علاقه اش را دارد اما همین طور به من نزدیک شد تا اینکه من متوجه لیوانی که در دستش بود شدم و در یک لحظه بر روی قسمتی از صورت و سینه ام احساس سوزش شدید کردم . چند نفر از اعضای ارکستر من به موقع خودشان را به این زن رسانیدند و او را که می خواست باقیمانده اسید را بر روی من بپاشد گرفتند . من بلافاصله به پشت صحنه رفتم و عده ای آب سرد زیادی روی تن و بدنم ریختند و مقداری هم کره به نقاط سوخته شده بدنم مالیدند و بعد مرا به بیمارستان رسانیدند. داریوش سپس می گوید من فکر می کنم این ماجرا توطیه ای علیه من بوده و من نه حالا و نه هیچ وقت هیچ گونه آشنایی و ارتباطی با این زن نداشتم و واقعیت این است که هر کجا من برنامه داشتم او هم می آید و البته یکی دو بار هم به من اظهار عشق کرده بود و همیشه جواب من این بود که هرگز امکان ندارد رابطه ای میان من و او به وجود اید و او باید به سر خانه و زندگیش برگردد و دلیل از هم پاشیده شدن خانواده اش فقط و فقط خودخواهی های این زن بوده . تکلیف او هر طور که باشد توسط قانون روشن خواهد شد و امیدوارم نتیجه این ماجرا برای دیگران عبرت امیز باشد . پزشک معالج داریوش سوختگی داریوش را از نوع درجه 3 ذکر کرده و وسعت سوختگی را زیاد می داند . از اقوام نزدیک داریوش فقط پدرش در بیمارستان حضور داشت و تنی چند از دوستان داریوش در جلوی اتاق وی حضور داشتند و مانع از ملاقات مراجعین با داریوش می شدند. در ساعت 5 بعد از ظهر روز پنج شنبه 27 مرداد ماه باز پرس کشیک دادسرای تهران با انجام تحقیقات لازم برای مریم زنی که به صورت داریوش اسید پاشیده بود قرار بازداشت موقت صادر کرد و وی را برای انجام معاینات پزشکی به پزشکی قانونی فرستاد . به موجب قانون اقدام به اسید پاشی در صورتی که منجر به قتل شود مجازاتی برابر اعدام دارد . در صورت نقص عضو متهم به پانزده سال حبس جنایی محکوم می شود و در صورتی که اسیدپاشی منجر به نقص ظاهری شود مجازات کسی که اقدام به اسید پاشی نموده است از 2 تا 10 سال زندان است . رسیدگی به این پرونده در حال حاضر در مراجع قضایی در دست اقدام است و نتیجه تحقیقات بعدا روشن خواهد شد

چند عکس جالب